English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6691 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lithiation transmetalation U انتقال فلز با لیتیم دار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lithiation U لیتیم دار کردن
lithium U لیتیم
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
shifts U انتقال جابجا کردن
shift U انتقال جابجا کردن
shifted U انتقال جابجا کردن
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
transition U انتقال
translation U انتقال
convey U انتقال
conveying U انتقال
conveyed U انتقال
transitions U انتقال
transference U انتقال
transfer check U انتقال
migration U انتقال
conductance U انتقال
transfer line U خط انتقال
transformation U انتقال
bail arm U انتقال
translations U انتقال
transportation U انتقال
devolution U انتقال
downloading U انتقال
conveys U انتقال
displacement U انتقال
transfers U انتقال
assignment U انتقال
assignments U انتقال
transfer U انتقال
transferring U انتقال
transmissions U انتقال
conveyances U انتقال
mittimus U انتقال
conveyance U انتقال
metabasis U انتقال
marque U انتقال
conduction U انتقال
line shaft U انتقال
shift U انتقال
move U انتقال
transmission U انتقال
negotiations U انتقال
abaloenation U انتقال
negotiation U انتقال
transmission line U خط انتقال
shift U انتقال
transter U انتقال
intuitions U انتقال
turn over U انتقال
shifted U انتقال
shifts U انتقال
intuition U انتقال
to carry over U انتقال دادن
portable U قابل انتقال
traffics U انتقال دریانوردی
transmission shaft U محور انتقال
trafficking U انتقال دریانوردی
trafficked U انتقال دریانوردی
shift forward U انتقال به جلو
traffic U انتقال دریانوردی
transmission system U شبکه انتقال
transmission tower U برج انتقال
transmissive U قابل انتقال
gold flow U انتقال طلا
heat transfer U انتقال حرارت
deliveries U انتقال دادن
telegraphic transfer U انتقال تلگرافی
grantor U انتقال دهنده
technology transfer U انتقال تکنولوژی
thought transference U انتقال فکر
energy transmission U انتقال انرژی
grantee U انتقال گیرنده
shift U انتقال دادن
to be transferred U انتقال یافتن
overhead transmission line U خط انتقال هوایی
transfers U انتقال دادن
negotiate U قابل انتقال
heat transfer U انتقال گرما
transmission of sound U انتقال یاعبورصدا
transmissibility U قابلیت انتقال
fleetness U سرعت انتقال
axle U محور انتقال
axles U محور انتقال
transferable U انتقال پذیر
evocate U انتقال دادن
transferable U قابل انتقال
inalienable U غیرقابل انتقال
credit transfer U انتقال اعتبار
nippiness U سرعت انتقال
credit transfers U انتقال اعتبار
easiness [quickness] U سرعت انتقال
celerity U سرعت انتقال
transmission facility U وسیله انتقال
negotiated U قابل انتقال
negotiates U قابل انتقال
negotiating U قابل انتقال
shift backward U انتقال به عقب
parallel transmission U انتقال موازی
alienor U انتقال دهنده
file transfer U انتقال فایل
sewarage U انتقال گنداب
detaching U انتقال دادن
transfer license plate [American E] U پلاک انتقال
alacrity [speed] U سرعت انتقال
transfer number plate [British E] U پلاک انتقال
transmission line U سیم انتقال
power transfer U انتقال انرژی
negotiable instruments U اسنادقابل انتقال
heredity U انتقال موروثی
transport number U عدد انتقال
convection U انتقال گرما
convection U انتقال برق
transmittancy U انتقال سرایت
lineshaft drive U محرکه انتقال
transmittance U انتقال سرایت
detach U انتقال دادن
shuttle U ریل انتقال
line transmission error U خطای انتقال
line generated error U خطای انتقال
shuttled U ریل انتقال
open cheque U چک قابل انتقال
transient U در حال انتقال
transferability U انتقال پذیری
negotiability U انتقال پذیری
negative transfer U انتقال منفی
detaches U انتقال دادن
mortmain U انتقال ناپذیری
assignment of contract U انتقال قرارداد
conveyances U سند انتقال
not negotiable U غیرقابل انتقال
conveyance U سند انتقال
transients U در حال انتقال
asynchronous transmission U انتقال غیرهمزمان
open cheque U چک انتقال پذیر
carried U انتقال دادن
bail U واگذاری انتقال
incidence of taxation U انتقال مالیات
tactical march U انتقال جنگی
shifts U انتقال دادن
shift of a curve U انتقال یک منحنی
immobilization U عدم انتقال
transmissive U انتقال یافته
image transmission U انتقال تصویر
internal transmittance U ضریب انتقال
image propagation factor U ضریب انتقال
heat transmission U انتقال گرما
shifted U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
shift of a tax U انتقال مالیات
synchronous transmission U انتقال همزمان
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1delithiation یعنی چی؟
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com